خازڪجاشروع میشود؟؟؟ ازیڪ محرم… یڪ عاشورا… یڪ صفر… یڪــــ اربعین…? چندسالی میڱذرداز آغاز آن شوق… چراتابہ حال درموردش نه چیزی گفتہ ونه نوشته بود… چہ میتوان گفت از آن روزهایے ڪہ سراسرش همہ تڪراربود و تڪــراربود و تڪــــرار… حسین ڪہ بود:امام سوم، فرزندعلےوفاطمہ، نوه ےرسول خدا، و… ،داستان ڪربلاراهم میدانست اما… . زائرانش دراربعین همہ سراسر شوق اند… امامگراوشوقےداشت، غرق دردنیای تڪرارےبود، غرقِ دربےخبرے… صحبت از زیارت میشود، زیارتےڪہ راهش طولانیست، عاشقان بےواسطہ می آیند… امامگراوعاشق بود… پس شوق چہ؟؟؟ بہ یڪباره درنجواهاےشبانه بایار، ڪلنجارهاباخود، ونگاه حضرت مادر، دردلش آرام میگرید… گویا جرقہ اے میخورد. چرابرای راهی شدن همہ چیزجورنیست؟؟؟پس شوق چہ؟؟مگرمیشودبی شوق راهےشد، ڪــربلایے شد؟ چہ برسرش امده، ترسیده ومحزون گوشہ ےاتاق ڪزڪرده، ازپنجره بہ اسمان می نگرد. چرا آسمان ابریست ، همه چیزبا اوسخن میگوید. قلبش ازجاڪنده میشود.اگرنشود؟اگرنرود؟؟? یڪ باره این همہ تغییر، حــســیــن باتوچہ ڪرد؟؟؟ تمام وجودش پرازعشقِ بہ حــســیــن است. پس چرا راهے نمیشود؟هنوزگیراست…پس تلاش چہ؟ تلاش برای رفتن، صحبت باخانواده، پیگیرۍ.. نبایداینجابماند… ناامید نمیشود، راه رسیدن بہ معشوق سخت است!! یڪ روزخاص، ناگهانے، یڪ ظهر ڪارتمام، بعداز اشڪها و التماس های فراوان…هم عشق، هم شوق، هم تلاش…بــــراـــــے رسیدن بہ حــــســـیـــــن❤ حسی دروجودش بودڪہ خیال میڪرد با یڪ باردیدن رخ محبوب آرام میشود. آرام و قرار نداشت…? ◼گفتم ببینمش مڳرم درداشتیاق ◼ساڪن شود،بدیدم و مشتاق تر شدم امّّّــــا… خاتمہ نیافت ڪه هیچ چندین برابرشد! مگرشورِعشقِ حسین خاموش شدنیست… آن سال همہ چیزش فرق داشت. بہارش، رمضان و شب قدرش، عــاشــورایش، اربعینش… ان شوق تمام ناشدنی تاابد دروجودش خواهد ماند، همین شوق اورا به ڪــــربـــݪا ڪشاند. تمام ان قدم ها، عمودها، آن غروب و گنبد حضرت عباس?دیداراول، آن خاطرات، رود خجل فرات? جمعیت عظیم، آن دقیقہ های عاشقی در بین الحرمین، مزه ی فراموش نشدنی چای های موڪب ها و آن قدم هایی ڪه شاید لحظہ اےبا مولایمان مهدے عج همراه شده باشد… وصف ناشدنےترین حسش بود اماچرا امسال جامانده؟؟؟ صبر سخت است… 365طلوع را به انتظار نشستن سخت است، طاقت می اورد؟ ◼حڪایتی شده حسین ڪربلای من… ◼چراتموم نمیشه این غصہ های من… آقـــــا ڪـــــــربݪآیم نبرے میمیرم…
آخرین نظرات