بین خانواده مان غلغله بود دایی ام در خانه مان بود از چند روز قبل بحث سر رفتن به سفر بودسفری ڪه درآرزویش بودیم قرار بودمادرم برود ویڪی ازما….در دلم اشوب بود دلم به سویش پرواز میکرد.
ازمدرسه به خانه امدم سفره را پهن ڪردیم و ناهار خوردیم معلم زیستم برگه های امتحانیو داده بود ڪه صحیح کنم سفره روجمع ڪردیم ڪارام تموم شدرفتم سراغ درسومشقمو برگه ها…
تا پهنشون کردم رو زمینو بالا سرشون مستقر شدم ڪه یهو بحث #کربلا پیش امدومن هم بیخیال کتابو برگه هاشدمو وارد بحث شدم چن دقیقه ای صحبت کردیم و یهوووو پدرم باقاطعیت تمام گفت بیاین همین فردا حرکت کنیم اصلاباورم نمیشدسفری را که حسرتشو داشتم یهو یهو داره جور میشه باجیغی جانانه دومترپریدم هوا…
همون لحظه بابام موبایلشو برداشتو به دوستش وهم بحثش تودوران طلبگیش زنگ زدو به بابام گفت صبر کن ببینم پولم جور میشه چن دقیقه بعد زنگ زد و به طورناباورانه ای پولشون جور شدو باهم همسفرشدیم خوشحال وسایل سفرمان را جمع ڪردیم به دوستم زنگ زدم و گفتم عازم سفر کربلایم ان هم در ایام پیاده روی اربعین اقاااا
باورش نمیشد ومیگفت چه یهویی خودم هم باورم نمیشد به یک باره اقا بخواهدمان…
صبح حرکت کردیم از شهر رفسنجان تا مرز مهران راه طولانی بود اما برای دیدار اقا هرسختی شیرین استــــ?
از شهر های زیبای زیادی گذشتیم نیمه های شب بود به مرز رسیدیم ماشینمان را همراه ماشین دوست پدرم در پارکینگ پارڪ ڪردیم… به سوی محل ورود به خاک عراق رفتیم سربازانی که مراقب بودند با چشمانی اشڪـ بار بدرقه مان میکردند والتماس دعا داشتند خودرابه کربلا رساندیم روز اربعین در ڪربلای حسین بودیم زیارت اقا جانم❤
چون یک روز به اربعین مانده بود اول ڪربلا امدیم مردم مهربان انجا ارزش والایی را برای زائران اقا قائل بودند
اربعین گذشت و به نجف امدیم دیدار حضرت امیرالمؤمنین? وبعد از ان زیارات دیگر نزدیک به ده روز در عراق بودیم امدیم ایران به قم هم رفتیم خانه یکی از روحانی ها از همکلاسی های پدرم دوروز در قم ماندیم وبعد بازگشت به خانه واتمام این سفر دل انگیز زیباترین، دوست داشتنی ترین و یهویی ترین سفر زندگیم…
عاشق بین الحرمین حسینم
انشالله قسمت همه اونایی ڪه رفتن و نرفتن بشه امسال اربعین اقا کربلا….
التماس دعااااا
دلم برای دیدن دوبارتان تنگ شده اقا بطلب…??
آخرین نظرات